سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 خواستگاری خر:

خره آمد به سوی مادر خویش

بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری

اگر تو بچه ات را دوست داری

خره مادر بگفت ای پسر جان

تو را دوست دارم بهتر از جان

ز بین این همه خرهای خوشگل

یکی را  کن نشان چون نیست مشکل

خر از شادمانی جفتکی زد

کمی عر عر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربون نگاهت

به قربان دو چشمان سیاهت

خره همسایه رو عاشق شدم من

به زیبایی نباشد مثل او خر

بگفت مادر برو پالان تنت کن

برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسوم زمانه

شدند داخل به رسم عاقلانه

2پالان خریدند پای عقدش

چقدر خر بودن

به افسار طلا با پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله

همان طور که رسم است در قبیله

خر عاقد کتاب خود بگشود

وصل عقدشان را بنمود

دوشیزه خر خانم آیا راضیه؟

به عقد این خر خوشبخت در آیه؟

یکی از حاضران گفتا به خنده

عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر پرسید

که خر خانم سرش یک باره جنبید

خران عر عر کنان شادی نمودند

به یونجه کام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی برای این دو خر در زندگانی

اینو یه فردی به اسم جوجوی عزیز فرستاده منم گذاشتم که همه استفاده بکنن

 جوجو جونم دستت درد نکنه